۲۵۸۴

واحِدٌ لا بِعَدَدٍ

۱۲۴۸۲.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :واحِدٌ لا بِعَدَدٍ. و دائمٌ لا بِأمَدٍ. و قائمٌ لا بِعَمَدٍ.۱

۱۲۴۸۳.عنه عليه السلام :الأحَدُ بِلا تأويلِ عَدَدٍ.۲

۱۲۴۸۴.التوحيد:إنَّ أعرابِيّا قامَ يَومَ الجَمَلِ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ. أ تَقولُ : إنَّ اللّه َ واحِدٌ ؟ قالَ : فحَمَلَ النّاسُ عَلَيهِ قالوا : يا أعرابِيُّ. أ ما تَرى ما فيهِ أميرُ المُؤمِنينَ مِن تَقَسُّمِ القَلبِ ؟ ! فقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : دَعوهُ ؛ فإنَّ الّذي يُريدُهُ الأعرابِيُّ هُوَ الّذي نُريدُهُ مِنَ القَومِ. ثُمّ قالَ : يا أعرابِيُّ. إنَّ القَولَ في أنَّ اللّه َ واحِدٌ عَلى أربَعَةِ أقسامٍ ؛ فوَجهانِ مِنها لا يَجوزانِ عَلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ. و وجهانِ يَثبُتانِ فيهِ : فأمَّا اللَّذانِ لا يَجوزانِ عَلَيهِ فقَولُ القائلِ : واحِدٌ. يَقصُدُ بِه بابَ الأعدادِ. فهذا ما لا يَجوزُ ؛ لِأنَّ ما لا ثانِيَ لَهُ لا يَدخُلُ في بابِ الأعدادِ. أ ما تَرى أنَّهُ كَفَرَ مَن قالَ : ثالِثُ ثَلاثَةٍ. و قولُ القائلِ : هُوَ واحِدٌ مِنَ النّاسِ يُريدُ بِهِ النَّوعَ مِنَ الجِنسِ. فهذا ما لا يَجوزُ عَلَيهِ ؛ لأنَّهُ تَشبيهٌ. و جَلَّ رَبُّنا عَن ذلكَ و تَعالى. و أمّا الوَجهانِ اللّذانِ يَثبُتانِ فيهِ : فقَولُ القائلِ : هُوَ واحِدٌ لَيسَ لَهُ في الأشياءِ شَبَهٌ. كَذلِكَ رَبُّنا. و قولُ القائلِ : إنَّهُ عَزَّ و جلَّ أحَدِيُّ المَعنى. يَعني بِهِ أنَّهُ لا يَنقَسِمُ في وُجودٍ و لا عَقلٍ و لا وَهمٍ. كَذلكَ رَبُّنا عَزَّ و جلَّ.۳

۲۵۸۴

خدا يكى است اما نه به معناى عددى آن

۱۲۴۸۲.امام على عليه السلام :[خدا] يكى است اما نه به شماره (مفهوم عددى)، پاينده است امّا نه به مفهوم زمانى آن [كه غايت و نهايتى داشته باشد]، ايستاست اما نه به وسيله ستونها و تكيه گاهها.

۱۲۴۸۳.امام على عليه السلام :او يكى است، اما نه آن يكى كه از مقوله عدد است.

۱۲۴۸۴.التوحيد :در بحبوحه جنگ جمل، باديه نشينى به امير المؤمنين عليه السلام عرض كرد: اى امير مؤمنان! آيا خدا يكى است؟ مردم بر او تاختند و گفتند: اى اعرابى! مگر نمى بينى كه امير المؤمنين عليه السلام در چه وضعى قرار دارد؟! امير المؤمنين عليه السلام فرمود: رهايش كنيد. آنچه اين باديه نشين مى خواهد، همان چيزى است كه ما از اين مردم (لشكر جمل) مى خواهيم! سپس فرمود: اى اعرابى! سخن در اين كه خدا يكى است، چهار صورت دارد: دو صورت آن درباره خداوند عزّ و جلّ روا نيست و دو صورت آن درباره او صادق است؛ آن دو وجهى كه روا نيست در حق خدا گفته شود، اين است كه كسى بگويد: خدا يكى است و مقصودش يكِ عددى باشد. اين درباره خدا جايز نيست؛ چون آن يك كه دو ندارد، در باب اعداد داخل نمى شود. مگر نمى بينى كسى كه گفت: «او سومينِ سه [اقنوم ]است»، به سبب اين عقيده خود به كفر در افتاد. وجه دوم كه در حق خدا روا نيست اين است كه كسى بگويد او يكى از مردم است و منظورش نوعى از جنس باشد؛ اين تصوّر نيز درباره خدا نارواست؛ زيرا اين تشبيه است و پروردگار ما برتر و والاتر از آن است كه مانندى داشته باشد. اما آن دو وجهى كه درباره خداوند صادق است، يكى اين است كه كسى بگويد: او يكى است؛ يعنى در ميان چيزها شبيه و مانندى ندارد. پروردگار ما البته چنين است. ديگرى آن كه كسى بگويد: خداوند عزّ و جلّ مفهومى يگانه (بسيط) دارد؛ يعنى، نه در عالمِ خارج، قابل انقسام است، نه در عقل و نه در وهم. پروردگار عزّ و جلّ ما، چنين نيز هست.


1.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸۵.

2.نهج البلاغة : الخطبة ۱۵۲.

3.التوحيد : ۸۳/۳.